سلام .ما که زیاد در خدمتت گروه نبودیم ولی همون چند روز هم برای منو شوهرم خیلی عالی بود .به امید دیدار
التماس دعای فرج
به نام خدا.سلام جهادگران.
میبینم که خواهر( )گلم دست به قلم خوبی داره.منم خیلی دلتنگم.دلم هوای اون روزاروکرده.دلتنگ سرداریم که هرروزموباگرفتن رزق ازدستان پرلطفش شروع میکردم.دلتنگ خانم حاج مهدیم (خبرداریددیگه؟) یادش به خیرچه قداذیتش میکردیم.دلتنگ سیدیم که روز29ازمون جداشدولی دلش بامابود(خواب خوبی هم دیدبرامون)دلتنگ اون شبیم که قول مشهدازمسئولین گرفتیم وروتاریخ رفتنش باهم مشورت میکردیم روتاریخی که ضامن اهوقرارماروبطلبه اماهنوز...(دعاکنیدکه زوداین سفرروزیه هممون شه)دلم تنگ شده برای دعاهای آخرسفره(اللهم العجل الولیک الفرج.خدایابه هممون آرامش بده.هب لی کمال الانقطاع الیک و...)دلم تنگ شده برای خاله جون بااون غذاهای خوشمزش.دلتنگ خواهریم که شهیدخرازی وتورجی زاده طلبیدنش تابره زیارتشون.دلتنگ اون مخترع بهشهریم.دلتنگ کسیم که کلمه ی قلبی ازقیرونک(میدونید یعنی چی دیگه؟) روبراش به کارمیبردم(اللهم اشف کل مریض).دلتنگ کسیم که هیچ وقت سوت نزدتارفقاش بیان(فقط میخواست بگه خوزستانیم) دلم تنگ شده برای بچه های خوووووب پزشکی که چقدم زحمت کشیدند(اجرشون باخدااااا) دلتنگ خواهریم که تواتوبوس ازدست بچه هاعصبانی شد(میدونیدچیکارکرده بودیددیگه؟بدجوریم حالتونوگرفت.خدااااخیرش بده)دلم هوای کسیوکرده که بهم میگفت دخترم(پس کی قراره بیای؟)دلتنگ سیدخوبه گروهمونم که جه قدم دعاکرده بودتاخانم حضرت معصومه (س)ماروبطلبه(گفتم ریاشه)دلتنگ خواهرگلیم که همش صداش گرفته بود(یه روزم یه بنده خدایی بهش گفته بودچراانقدآروم حرف میزنی؟دیگه نمیدونست که ...)این بابای مدرسه به زودی کارمنوتلافی کرده بودو...(همه خبرداریددیگه؟)دلم تنگ شده برای خانم رشوندی هرچندبه تازگی دیدمشون(دعاگوی همه ی شماهم بودم وتک خوری نکردم)دلم تنگ شده برای کسیکه ماهاازش میخواستیم اون دعای بسیاربسیارخوبودرحق همه ی مابکنه هرچندبعضیااسمشون درنیومده ولی...(اینومحض یادآوری گفتم تاکسانیکه اسمشون درنیومده نگران نباشند.خداباماست)دلم تنگ شده برای خانم فضل الله پور(بابت همه ی زحمت هایی که کشیدندممنونم)دلتنگ همه ی بچه های بامرام وبا صفام.دلتنگ بچه های مدرسه ام.دلتنگ اون نخلایی که روزاختتامیه باهاشون خداحافظی کردم .دلم هوای اون شبیوکرده که رزق بردیم برااهالی ولی چه صحنه هایی رودیدیم جایی رفته بودیم که پسربچه ای دربستربیماری افتاده بودوخانوادش چون توان مالی نداشتن نتونستنددرمانش کنندخواهرش میگفت :اون خیلی بچه درس خونه.(پسری که به خاطربیماری دیگه با مدرسه نمیره). جای دیگه خانواده ایی بودند سرگرم دیدن ماهواره بودن خانمی که دستشودرازکرده بودتا...چرااین همه بی اطلاعی؟چراکسی به داداین مردمانمیرسه؟چنتادیگه مثل این روستاتوکشورمون داریم؟هممون وقتی ازخونه های اونامی اومدیم بیرون فقط خداروشکرمیکردیم.
حالاگفتم بین این خاطرات خوب ودلتنگی ها ایناروهم بگم تاهمیشه سپاسگذارخداوندباشیم واهالی روستاروفراموش نکنیم وکمک کمک کمک کمک کمک به دیگران یادمون نره.
ازخدامیخوام شماجهادگراروسلامت بداردتاهمواره جهادگرباشید.
لحظه لحظه زندگیتون پرازیادخدااااااا.
راستی ازهمتون میخوام (برادران وخواهرانم)حلالم کنید.
التماس دعا.
دلم هوای اردوگاه علمدارکرده است.دلتنگم،دلتنگ همسفران آسمانی ام هماناکهزمینی ها جهادگر می خوانندشان،دلتنگ همه لحظات حضور فی سبیل الله،
دلتنگ همه آن روزها وآن آدمهایم...
دلم برای همه تنگ شده،برای فرمانده ی همیشه در تکاپو یا همون مامان.
برای س ر د ا رکه گمنامانه از پشت سنگر حمایتمان می کرد،برای خیاط نخبه گروه که هنوزشگفت زده سرعت خرید کردنشم.
برای استادونگاه آشناش همیشه از سرجاش رصدمون می کرد.برای نظیف و دانش آموزای پسر طرفدارش...
برای موخاطی و «اوه اوه...نابودش کردی»،برای زن حاجی و «به ماماناتون سلام برسونید.»
برای خاله و رفیقش با اون دعای اختصاصی......
برای نقاش هنرمند گروه که واقعا نور بالا می زد،برای دکتر مهندسمون که با بعضیا فامیل در اومد!! برای بابای مدرسه یا همون داماد....!
برای هیئت با صفامون ومیون دارش که هنوز صدای «یااااااااا حسین» گفتنش توی گوشمه، برای طراح دکور خوش سلیقه ودست به موبایل گروه ،برای خاطی که همیشه داشت موتورسواراشونو صدا می زد. برای استاد پروازی وجلسات درسش.
برای خواهر ابراهیم که استادبود توی انجام دادن مخفیانه کارهایی از قبیل نظافت سرویس ها و...(البته اجرکم عند الله)،برای مشاور دوستدار آیت الله،برای حلقه معرفتی درحین پاک کردن عدس ولوبیا،برای کنارهایی که از دستان پرمهربچه ها هدیه می گرفتیم وشسته نشسته کلکشو می کندیم.برای پشت تویوتا نشستن و محروم شدن از آن...
برای اون دوست عزیزی که وقتی از دردهای مردم برای سردار می گفت بغض کرده بود و اشک می ریخت،برای مجری توانمند گروه که تا زانو رفته بود توی......
برای مشاور حقوقی بانک....با همه توانمندیهایش.برای خانم معلمی که روزای آخراز ته قلبش یک میلیون ودویست می خواست(البته آمپولش)!!!
برای سید وکتری آب جوش اضافی...!برای من خوشگلم......برای دوست کیک پزمون باهمه مشقتی که برای کیک وژله ها کشید... برای آویش، برای فیزیکدان قصّه گو،....
برای چندتا از بچه هاکه اینجا هم گمنام موندن...
خلاصه اینکه حسابی دلم تنگه برای همه روزهای خوب باهم بودنمان در خنافره.... یادش بخیر
اینها حرف دلتنگی های یه جهادیه،اگه از جاییش خوشتون نیومد به همون معرفت جهادی که ازتون سراغت دارم حلال کنید التماس دعا.